شخصیت سونگ‌چون واقعا یکی از رو مخ ترین نقش اصلی هایی بود که به عمرم دیدم!
خیلی جاها سعی کردم درکش کنم یا از رفتارش چشم‌پوشی کنم ولی اینقدر خودشو خراب کرد که از یه جا به بعد نتونستم تحملش کنم.
یه پسر فقیر سخت‌کوش با شم اقتصادی بالا
اینکه قاشق رو خرید و از فرصت استفاده کرد تا حدی قابل درک بود،تقریبا ۱۸ سال در فقر بوده و خانواده ش زندگی سختی دارن،غرورش بارها شکسته شده،توی مدرسه عزت نفسش رو له کردن و به همکلاسی های فوق پولدارش غبطه میخوره.
شاید خیلیا بخوان از این فرصت استفاده کنن و حداقل برای یک ماه به جای یه پولدار زندگی کنن.
اما این پسر ، شم اقتصادی و توانایی مدیریتی ذاتی داره و نگاه آینده‌نگرانه داره
چطور توی اون یک ماه فقط به قلدرای مدرسه و صاحب خونه رسیدگی کرد؟چرا سعی نکرد یه منبع درآمدی برای خودش پیدا کنه تا وقتی که برگشت یکم اوضاع شغلیش بهتر باشه حداقل؟مثلا نمیتونست یه گوشه از شرکت های دوشین، یه کار پاره وقت با درآمد بهتر پیدا کنه؟چطور میتونسته بره دنبال خرید خونه ولی نمیتونسته واسه خودش کار پیدا کنه؟
ممکنه بخاطر این باشه که اساسا فکر برگشتن رو هم نداره؟ته قلبش میخواد توی جایگاه جدیدش باقی بمونه و عذاب وجدانش رو هم با خریدن خونه و کیف و لباس جبران کنه…

یکی دیگه از رفتارای خودخواهانه ی سونگ‌چون، این بود که ۱۰ سال به جوهی علاقه داشت ولی تظاهر میکرد که با یوجین اوکی شده.حتی باهاش نامزد شد و ازش سوء‌استفاده کرد.با احساساتش بازی کرد.
این یعنی خودخواهی و نامردی…
درمقابل رفتار ته‌یونگ رو ببینید توی قسمت ۱۳. وقتی فهمید جوهی و سونگ‌چون باهم رفتن دریا،اولین کارش این بود که با یوجین تماس گرفت و نامزدیشو بهم زد.
حالا کسی میخواد سونگ‌چون رو درک کنه و همذات‌پنداری کنه ، اوکی انتخاب خودشه‌.
ولی نباید تطهیرش کرد.سونگ‌چون توی زندگی عشقیش عوضی بازی درآورد
چه اونوقت که جوهی رو به پول فروخت.
چه اونوقت که یوجین رو گول زد.
چه اونوقت که دوباره جوهی رو هوایی کرد درحالی که همچنان پول براش اولویت بود.

نباید این رفتار رو عادی جلوه بدیم و بگیم “هرکی جای اون بود همینکارو میکرد”
چون آدما اینجوری نیستن…عشق اینجوری نیست.
اگه تظاهر به عشق اینقدر راحته ، چرا جوهی نتونست برای ته‌یونگ تظاهر کنه؟
چرا یوجین نتونست برای جانگ‌گون تظاهر کنه؟
واقعا این رفتار از هرکسی برنمیاد!
عشق مقدسه و حرمت داره.سونگ‌چون حق نداشت با عشق خودش و یوجین و جوهی بازی کنه.من به اینکار میگم بی‌غیرتی و عوضی بازی

دلیل بعدیم سقوط شخصیتی سونگچونه:
– سونگ‌چونی که اوایل سریال به خاطر رفتار ته یونگ،از یوجین عذرخواهی میکنه ->>> به جایی میرسه که زحمات دوستش برای ساختن یه شرکت استارتاپ (most lab) رو فدای قدرت و ثروت خودش میکنه و پشیمون هم نیست!
– اوایل سریال واسه جور کردن بدهی های خانواده ش،پولی که به زحمت درآورده رو بابت خرید سهام از دست میده و به خاک سیاه میشینه ->>> ولی آخر سریال به جایی میرسه که با بالا و پایین کردن قیمت سهام، به مردم بدبخت آسیب میزنه و آخرم میگه “سهامدار حقی از شرکت نداره و همینه که هست”
– اول سریال به خودش این حق رو میده که زندگی ته یونگ رو بدزده ->>> اما وقتی میفهمه ته یونگ میخواد زندگیشو پس بگیره با بدجنسی قاشقش رو میدزده و میخواد تحقیرش کنه! خودش حق داره واسه نجات از فقر هر غلطی خواست بکنه.ولی بقیه حق ندارن😐کجای این کاراکتر مظلوم یا جذابه؟
من فقط یه شخصیت طمعکار و پول پرست میبینم که گاهی وقتا عذاب وجدان میگیره و میخواد با صدقه دادن به ته یونگ ، خیال خودش رو راحت کنه.
در آخر هم به قیمت مرگ پدرش پشیمون شد.که به نظر من این پشیمونی هیچ ارزشی نداره چون خیلی دیره و کار از کار گذشته

شخصیت ته‌یونگ برای من دلیل ادامه دادن سریال بود.بلوغ و رشدش توی این ۱۰ سال چیزی بود که واقعا دنبال میکردم و برام جذاب بود و به نظرم خیلی خیلی کم بهش پرداخته شد.زندگی ته‌یونگ حتی میتونست وزنه قویتری نسبت به سونگ‌چون داشته باشه توی سریال.شاید اگه یه بازیگر معروف‌ به جای لی‌جونگ‌وون بود،این کاراکتر هم طرفدارای بیشتری داشت…شاید اگه نویسنده جزئیات بیشتری از زندگی ته یونگ بهمون نشون میداد ، بیننده های بیشتری به مظلومیت این بچه پی میبردن
پسری که ساده ست اما درک هنری بالایی داره.
خودش و استعداداش رو نمیشناسه.اعتماد به نفس نداره،آسیب دیده و کمبود محبت داره.
ته‌یونگ دو بار در حق سونگ‌چون گناه کرد:
۱. اولیش وقتی که توی مدرسه دروغ گفت و سونگ‌چون رو متهم کرد.
۲. دومیش وقتی که سونگ‌چون توی رودخونه افتاده بود و رهاش کرد.
شاید به خاطر همین دو تا گناه، مجازاتش این بود که درد فقر و بی‌عدالتی رو بچشه.
اما بعدش دیگه در حق هیچکس بدی نکرد.تا آخر سریال کاملا سفید موند و علیرغم شکست های متوالی،به خوبی رشد کرد.

به نظر من رشد این شخصیت فقط محدود به زندگی ساده‌ش نبود.تجربه فقر باعث شده بود که سبک مدیریتی متفاوتی نسبت به هوانگ‌هیون‌دو و سونگ‌چون داشته باشه.
روز تولدش،وقتی برای چند ساعت برگشت و مدیریت شرکت رو گرفت ، توی جلسه از مدیران خواست که یه فکری برای سقوط ارزش سهام بکنن و نذارن مردم ضرر ببینن.چون سهامدارای خرد رو هم جزء صاحبان شرکت میدونست.
من مطمئنم اگه ته‌یونگ مدیر بود،هیچوقت با فروختن most lab به دوستش خیانت نمیکرد و یه راه دیگه پیدا میکرد.
مطمئنم اگه مدیر میشد، شاید شرکتش در حد یه غول سرمایه‌داری بزرگ نمیشد اما خوش‌نام و موفق میشد و خیلی پیشرفت میکرد.و پیشرفتش به قیمت له کردن مردم متوسط و فقیر نبود.

به نظرم این خیلی ارزشمنده که ته‌یونگ علیرغم فقر مالی، هربار زندگی شرافتمندانه رو انتخاب میکرد:
مثلا اونجایی که پیشنهاد شغلی سونگ‌چون رو رد کرد چون نمیخواست با پارتی بازی شغل بگیره
یا وقتی که حاضر نشد خانواده ش رو عوض کنه
یا زمانی که بابای یوجین داشت مامانش رو اذیت میکرد،ساکت ننشست
یه چیزایی هست که حتی اگه فقیر باشی نباید ازشون بگذری.مثل غیرت و شرافت و مردونگی.
ته‌یونگ با هر مصیبتی و با پشتکار خودش ، جاده موفقیت خودش رو از صفر ساخت (کاری که سونگ‌چون هم میتونست اما راه آسون رو انتخاب کرد)
خلاصه که هوانگ ته‌یونگ یکی از بهترین کاراکترایی بود که توی کیدراما دیدم…حیف که زیاد بهش پرداخته نشد

تصور اشتباهی که برای خیلی از بینندگان به وجود اومده اینه که ته‌یونگ اندازه سونگ‌چون سختی نکشیده!
درسته سونگ‌چون ۱۸ سال در فقر مالی بود و ته‌یونگ ۱۰ سال.
اما توی اون ۱۸ سال ، هردوشون قربانی قلدری و خشونت بودن.
سونگ‌چون توی مدرسه،ته‌یونگ توی خونه و آمریکا (توسط سوجون‌ته و هوانگ هیون‌دو)‌. ته‌یونگ از لحاظ روحی و ذهنی ترکیده بود ولی سونگ‌چون از لحاظ روحی و ذهنی سالم و قوی بود چون عشق و محبت کافی دریافت کرده بود
همونطور که پول و دارایی‌های مالی یه ثروته،عشق و محبت و خانواده هم ثروته…بنابراین جمله بالا رو اینجوری ادامه میدم:
سونگ‌چون ۱۸ سال در فقر مالی بود و ته‌یونگ ۱۰ سال
ته‌یونگ ۱۸ سال در فقر معنوی بود و سونگ‌چون ۱۰ سال

جالبه که توی کامنت ها فقط به فقر سونگ‌چون توجه شده!
درسته که فقر مالی سونگ‌چون بیشتر و طولانی تر از ته‌یونگ بود
اما فقر معنوی ته‌یونگ هم بیشتر و طولانی تر از سونگ‌چون بود.نه مادر داشت،نه پدر ،مشکلات روحیش به حدی بود که دارو مصرف میکرد.
خلاصه که خیلیا (حتی نویسنده) هم به این کاراکتر کم لطفی کردن

درمورد شخصیت جوهی، احساس میکنم فیلمنامه میخواسته یه دختر قوی و عاقل و مستقل رو نشون بده
درمورد قوی و مستقل بودنش صحبتی ندارم ولی تصمیم هایی که جاهای مختلف سریال میگیره بعضا عقلانیت ندارن.
– مثلا اینکه پونصد میلیون رو با بی‌فکری تقریبا به باد داد.
– درحالی میدونست ممکنه شناسایی بشه، از ته‌یونگ استفاده کرد و وارد مهمونی آمیکوس شد‌‌…و ته‌یونگ رو توی دردسر انداخت و باعث شد شغلش رو از دست بده.منطقی بود خودش بیرون قضیه بایسته چنین ریسکی نکنه.
– عشقش هم غیر عادی و مسخره بود.جوهی و سونگ‌چون در مجموع سه – چهار ماه توی دبیرستان باهم بودن.(فرض بگیریم که توی این چهار ماه به اون مرتبه از علاقه رسیده باشن که بشه اسمشو عشق گذاشت)
برای من عجیبه که جوهی فقط این چهار ماه رو میبینه ولی نمیبینه که ته‌یونگ ۱۰ سال کنارش بوده و دوستش داشته.
دلیل جوهی برای رد کردن ته‌یونگ اینه که احساس میکنه عوض شده اما عجیبه که توی این ۱۰ سال هیچوقت سعی نکرده با این ورژن جدید سونگ‌چون ارتباط بگیره…درحالی که ته‌یونگ توی زندگی جدیدش خیلی متفاوت از ورژن پولدار شد..تموم کمبودها و عیب هاش رو برطرف کرد و به شدت رشد داشت.چطور نتونسته خوبی های ته‌یونگ رو ببینه؟
خلاصه که جوهی همچنان عاشق سونگ‌چون دبیرستانیه!!
اصلا فرض کنیم که اون عشق دبیرستانی کوتاه‌مدت خیلی عمیق بوده
آیا اینکه سونگ‌چون جوهی رو به پول فروخت هیچ اهمیتی نداره؟
آیا بعد از ۱۰ سال،خود سونگ‌چون هیچ تغییری نکرده؟
من بالا مثال زدم. سونگ‌چون خودش توی این مدت خیلی پسرفت کرده.پس جوهی قاعدتا نمیتونه عاشق این ورژن جدید سونگ‌چون هم باشه چون گیر داده به اون عشق ۴ ماهه دوران دبیرستان.

این رفتار به نظر من معقول نیست.حتی عاشقانه هم نیست و بیشتر احمقانه ست.
اولویت ته‌یونگ، عشق و خانواده ست
اولویت سونگ‌چون، پوله(حتی وقتی کاملا پولدار شد هم نمیخواست برگرده)
جوهی‌ای که حاضره بعد از پول، اولویت دوم سونگ‌چون باشه،عاشق نیست بلکه احمقه و لیاقت درک عشق خالص ته‌یونگ رو هم نخواهد داشت.
درمجموع من از این شخصیت وایب یه دختر عاشق رو نگرفتم،بیشتر حس یه دختر ساده‌لوح میداد

پایان سریال و عاقبت سونگ‌چون هم برای من غیر قابل قبول بود
قضیه پسر باغبون خیلی مسخره بود.
پسر باغبونه توی این خونه رفت و آمد داشت و نمیدونست که این زندگی داره منفجر میشه؟نمیدونست دوشین توی بحرانه و سونگ‌چون متهم به قتل و اختلاسه؟اونوقت با خواست خودش جاش رو با سونگ‌چون عوض میکنه؟؟ که بره زندان؟!
ممکنه بگید که خبر نداشته…ولی منطقیه؟دوشین شرکت بزرگیه که حتی با دولت زد و بند داره…اخبارش کل کشور رو میگیره.
ممکنه بگید لابد باغبونه اینقدر فقیر بوده که درگیر اخبار شرکت های بزرگ نمیشده…اما اینم منطقی نیست.
چون قاشق طلایی فقط وقتی عمل میکنه که جاتو با یه نفر همسن خودت عوض کنی!پس حداقل باید یه اطلاعات کلی از وضعیت وارث دوشین پیدا کرده باشه.پس کاملا بیخبر هم نیست
پسر باغبونه کشته شد چون نویسنده میخواست به هر قیمتی سونگ‌چون رو به هپی اندینگ برسونه
من ترجیح میدادم سونگ‌چون مثل هوانگ‌هیون‌دو چند سال بره زندان یا اینکه همونجا کشته بشه.حداقل اینجوری به درستی تاوان میداد و منطقی‌تر بود

از اخرش شروع میکنم
ایده اومدن پسر باغبونه عالی بود 😂 ولی ازونجایی ک از بازیگر معروف استفاده کردن و مهمان اوردنش کاملا قابل حدس بود قضیه چی بود 😂 فک کنم طفلی ترین کسی بود ک از قاشق استفاده کرد تا جاش عوض شد زرتی چیزخورش کردن 🤣 سونگ چول شانس اورد قشنگ 😂😂
بچه رئیس یا همون داییه هم ک الحقق بچه یارو بود جفتشون قاتل و خول مشنگ اصن یوهان باید خول بازی و روانی بازیشو میدید حدس میزد بچه خونیشه ولی با اینکه خیلی قیافش کراش بود بازم از هموون اولش ک اومد خییلی رومخ بود 🤨😂
وقتی رئیسه فهمید روانیه پسرشه و گریه ک کرد بنظرم منطقی نبود این بشر کلا احساسی نداش 🤔 اسماشون یادم نیس 😂
درباره یوجین هم دقیق نفهمیدم چ اتفاقی برا بچش افتاد ولی فک کنم خواست نشون بده اونم تقاص پس داد ولی ب قول یکی از کامنتا اون زندگی کسیو دزدید ک زندگیش تموم شده بود زندگی قبلیشم خیلی بی رحمانه بود حالا تقاصم پس نمیداد چیزی نمیشد گناه داش 🙄 ولی اینکه اخرش به همون پسره ک واقعا دوسش داش رسید قشنگ بود 🥺 یکی اون دوتا خیلی کیوت بودن یکی خواهر سونگ چون و اون هیونگه 🥺🥺 اصننن من خرذوق شدم دیدم این دوتا زوج ازدواجم کردنننن 🥺 نویسنده کلا سریالو باب میل من نوشته بود 🥺
دوباره یادی کنیم از قضیه باغبونه ک خیلی باحال بود 😂😂
ته یونگم بنظرم اینجا جبران اتفاقی ک واس پدرش افتاد براش شد ، به خاطر قاشق طلایی پدر واقعیشو از دس داد ، گیر یه عالمه روانی افتاد از بچگی عذاب کشید قتل دید و متهم به قتل شد یه پدر روانیم ک نصیبش شد با اینکه میگفتن قلبا واقعا ادم خوبیه و واقعا هم بود ، تنها چیزی ک لازم داش علاقه و محبت و خانواده بود ک دقیقا خود قاشق همچین چیزیو بهش داد و اونم تو تله قاشق نیوفتاد ، اینجاشم خیلی قشنگ بود .
دیگه کی مونده؟ همرو گفتم؟ نقش اصلیا هم ک حرفی برا گفتن نمیذارن همه چیشون خوب بود اخرشم ینی به هم رسیدن دیگ چون جوهی سونگ چونو به عنوان هرشخصیتی ببینه عاشقش میشه ، اینم ک حافظشو از دست داد واسش از هرچیزی بهتر بود .
خلاصه همین دیگه

اونی بود ک کاتولوگ دورا مدرسه داییه و ته یونگ بود بچه مدرسه ایا همه مثلا خارجی و داغون یا کله داییه رو گذاشته بودن بین اونا 😂 از عکسا ک هی کاراکترشون عوض میشدن نگم مثلا سونگ چون واقعی و عکس سربازیش با خانوادش 😂

ولی باید قبول کنیم که صرف نظر از نتیجه ، این کار دزدیدن زندگی یک نفر دیگه ست پس هیچ جوره توجیه نمیشه.
اگه دقت کنیم میبینیم که بابای سونگ‌چون زمانی عاقل شد که به خاطر سونگ‌چون به دست و پای ته‌یونگ افتاد…یعنی تحول باباعه به خاطر خود سونگ‌چون بود ولی دقیقا همون زمان سونگ چون باباشو به یه بابای پولدار فروخت.شاید اگر یکم دیگه تحمل میکرد میتونست با افتخار کنار پدری که براش جون میده و زحمت میکشه زندگی کنه.
از طرفی سونگ‌چون پسر باهوش و درسخونی بود،توانایی اینو داشت که خودش مسیر زندگیش رو بسازه…نه اینکه زندگی کس دیگه ای رو بدزده و خانواده ش رو بفروشه.همونطور که در عرض چند ساعت تونست از ته‌یونگ مدرک بگیره و تهدیدش کنه(همون فایل صوتی که با گوشی ضبط کرد)

نکته دیگه ای که درمورد سونگ‌چون وجود داره و بهش دقت نکردین،اینه که سونگ چون با اینکه فقیره اما بااستعداد و درسخون و هدفمنده،خودش رو میشناسه و اعتماد به نفس دنبال کردن هدفش رو داره.همچنین کمبود محبت آنچنانی نداره(در حد ته یونگ)،تجربه کار کردن داره،با وجود فقر مالی،استقلال مالی هم داره.
سونگ‌چون تمام این ویژگی ها رو داره و با شناختی که از خودش داره، تصمیم میگیره و “انتخاب” میکنه که به جای ته‌یونگ قرار بگیره.چرا؟چون میدونه چی بلده، چی میخواد و چطور باید به اهدافش برسه.

و عموما توی کامنت ها این موضوع رو با شرایط ته‌یونگ مقایسه کردین! درحالی که خیلی فرق دارن،
ته‌یونگ بااینکه پولداره اما استعداد های خودش رو نمیشناسه، به خاطر همین هم انگیزه و هدفی نداره.(تنها انگیزه ش توی زندگی، راضی کردن پدرش بود)کمبود محبت شدید و تروما داره (که به درستی درمان نشده،صرفا با دارو مهار شده)،تمرکز نداره(نقاشی کشیدن توی کتاباش)و درسش خوب نیست ،کسی بهش توجه نمیکنه و هیچوقت پشتیبانی و تشویق نشده، تا به حال کار نکرده و فرصت تجربه و آزمون نداشته پس اعتماد به نفس هم نداره … اصلا خودش رو نمیشناسه …
اونوقت چنین کاراکتری با اینهمه ضعف روحی و شخصیتی ، بدون اینکه انتخاب کنه،توی شرایط فقر جدی قرار میگیره…انتظار دارید یک شبه مثل سوپرمن بشه و خانواده جدیدشو مدیریت کنه؟

این مقایسه از بیخ غلطه:
سونگ‌چون آمادگی و مهارت کافی برای زندگی به عنوان یه پولدار رو داشت و با “هدفِ” به ارث بردن یه شرکت بزرگ ،خودش انتخاب کرد که پولدار بشه.
ته‌یونگ به هیچ وجه آمادگی یه زندگی محقر و فقیرانه رو نداشت و انتخاب هم نکرد.حتی مهارت هاش برای زندگی فقیرانه مناسب نبود..(مثلا کدوم فقیری در مرحله اول به مهارت پیانو زدن یا زبان فرانسه نیاز داره؟اونم وقتی حتی نمیدونه چه مهارتی داره و اساسا این مهارت ها از کجا اومدن؟)

طبیعیه که ته‌یونگ برای فیکس شدن توی موقعیت جدیدش به زمان نیاز داره…زمان بهش نشون میده که واسه زنده موندن باید نون دربیاری ، واسه نون درآوردن باید کار کنی ، واسه کار کردن باید مسئولیت پذیر باشی،سخت‌کوش باشی،فداکاری کنی.
ته‌یونگ هیچکدوم از اینا رو بلد نیست پس نمیشه بهش بگیم بی‌عرضه یا ترسو یا فلان.
باید دید آیا ته‌یونگ بعد از چند سال همچنان همینقدر خام میمونه؟اونوقت بهش بگیم بی‌عرضه…
به نظر من اون فقط یه بچه‌ی آسیب دیده و بی‌تجربه ست که بینهایت پتانسیل داره رشد کنه